- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال سیدالشهدا با حضرت قاسم علیه السلام
گل من چرا زخمی از نیش خـاری پـــراکـنــده در دامــن لاله زاری؟ مرا داغ لبهای خشک تو بــر دل تو بهرچه ازچشم خود اشکباری؟ تنت مثل جــوشن شده حلقه حلقـه تو دیگر نیازی به جـوشن نـداری مزن اینقدر دست و پا روی دستم قـرار دل مـن چـرا بـیقـــراری؟ تو ماه به خون خفـتهام در زمینی تو باغ خــزان دیــدهام در بهـاری شهیدان نهادند بر خاک، صورت تو سر بر سردوش من میگذاری چگـونه عــمـو زنـده بـاشد ببـیـنـد تو جان برسر دست اومیسپاری؟ چگـونه عسل از دم تیغ خـوردی که خون از دهان تو گردیده جــاری خدایت دهد اجر، «میثم» که بـر ما ز دل میسرایی، به خون مینگـاری
: امتیاز
|
ترسیم حالات حضرت زینب در شام غریبان
مانند یک فـرشتـۀ از پـا نـشــسته بــود غمگین تر از همیشه در آنجا نشسته بود هشــتاد و چـار حـوریه دور نگاش بود دور از نـگـاه مـردم دنـیـا نـشـسـته بود بر روی دامنش که نـسیم مـدیـنه داشت تنـهـا نـماد کـوچک زهـرا نشــسته بود می خواست خـطبه ای به زبانش بیاورد بی خـود نبـود این هـمـه بالا نشـسته بود با یـاد خـانـۀ پـدری مـحـو و بـی قـرار اطـراف کـوفه را به تـماشـا نشسته بود یک مـاه می گذشـت برای ظهــورشـان مـسلـم، کــنـار جـاده آن ها نشـستـه بود درچشم های روبه خدایش در آن غروب تصـویر یک هلال چه زیـبا نشسته بود از نـیـزه مقـابـل خـود چـشم بـرنداشـت زیرا هـلال یـک شـبه آنجا نشــسته بود
: امتیاز
|
ترسیم حالات امام سجاد علیه السلام در خروج از کربلا
گل کرد خون و غریبی در عمق چشمان سجّاد آتش گرفت و فرو ریخت با خیمهها جان سجّاد دردی بزرگ وصمیمی، بادست خودشانه میزد بر روح عصیانگر باد، موی پریشان سجاد طوفان سختی خبر داد: یک مرد از اسب افتاد سجّادهها گُـر گرفتند از اشک پنهان سجاد آئیـنهها ضجّه کردند با سـینـهای پاره پاره وقـتی که رنج اسارت گردید مهمان سجاد گنجشکهای هراسان آشفته سر میدویدند گاهی به دامان زینب، گاهی به دامان سجّاد یک کاروان غیرت ودرد،با قفل و زنجیرمیرفت میراث خون بود و خطبه، میراث دستان سجّاد بر نیزه های اسیری صد شعله روئید وقتی گل کرد خون و غریبی درعمق چشمان سجّاد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت قاسم با سید الشهدا علیه السلام
رفتند یـک بــه یک همـۀ هـمرهـان مــن من مانــدم و غــمی که بریــده امـان من شیرینتر ازعسـل که شــنـیـدی، بـیا بـبین بــگذار لحـظهای تـو زبان در دهان مـن
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
لفـظ طـیار تو مـعــراج بـرد معـنـی را اشک چـشمـان تو میـخانه کـند دنـیا را تکیه بر کعبه بزن سـر بده آواز ظهور چون که این کار تو خوشحال کند زهرا را آن که در قـدرت تو رفـتن امـروز نهاد داد بــر قـبــضـۀ تــو آمـــدن فـــردا را کعبه را شوق طواف تو نگهداشته است ورنه ریگ است و بگردد همۀ صحرا را هرکه زنده است به خورشید سلامم ببرد ما که مردیم و ندیدیم به خـود گرما را ای عطش! تشنگی کوزه به دریا برسان یک نفر یک خـبر از ما بدهـد دریا را
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
عشق از سرای این دل من پا نمی شود مجـنون دلش بجز سوی لیلا نمی شود بالای تخت یوسـف کـنـعـان نـوشـته اند هر یوسفی که یـوسف زهرا نمی شود این زندگی بدون تو تلخ است و بی ثمر بـی روی یــار آب گــوارا نـمـی شـود سـایـه کـجـا و دیـدن تـشـریف آفــتـاب می خـواسـتم بـبـیـنـمـت امـا نمـی شـود دق مرگ كرد بسكه مرا خواند بر خودم آئـیــنـه از كـنــار دلــم پــا نـمـی شــود تعجیل كن و گرنه كه از دست می روم این كارها به صبـر و مـدارا نمی شود هرگـز مـكـن سـوال چرا ما نرفـتـه ایـم هر قـطـره ای كه فـانی دریـا نمی شود بر من مگیر خُرده كه درد فراق دوست جـز با نـگـاه دوسـت مـداوا نمـی شود
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
شـأن تـو را به شـیـوۀ نـاز آفـریـده انـد ذاتــا" مـــرا بــرای نــیــاز آفـریده اند از آتـش زیـارت تـو شـعـلـه می کـشـد دل را بــــرای سوز و گداز آفریده اند بیخود به سوی کوی تو من رو نمیکنم این قـبــله را برای نــمـاز آفـریـده انـد جز این که هرکجا بتوان یا رضا شنید خـورشـید را بـرای چه بـاز آفریده اند یک قطـره آب بودم و دریا شدم کنون این قــوم را چه آیــنـه سـاز آفریده اند گاهـی فـراز قُـربـم و گاهی فـرود بُعد این راه را نـشـیـب و فـراز آفـریده اند پـیـونــد مــا و تــو ز ازل تـا ابـد بُـوَد این رشـتـه را چـقـدر دراز آفـریـده اند ما را غلام حلقه به گوشت ولی تو را پـروردگـار بــنــده نــواز آفــریـده انـد شـعـریم و پشت ظاهـر ما معـنی دگر مـا را ز مـسـتـعـار مـجـاز آفـریـده اند
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در برگشت به کربلا
بـرگـشـتـم از رســالـت انــجــام داده ام زخـمی تـرين پيـمبـر غمگيـن جـاده ام نا بـاورانـه از ســفـرم، خـيـل خـارهـا تـبــريـك گـفـتـه انـد به پـای پــيــاده ام يا نيست باورم كه در اين خاك خفته ای يـا بـر مـزار بـاور خود ايــسـتـاده ام بــارانـم و ز بـام خــرابــه چــكــيــده ام شـرمـنـده ســه سـالـه از دست داده ام زير چـراغ مـاه سرت خـواب رفــته ام بـر شـانـه كـجـاوه تـو ســر نهــاده ام دل می زدم به آب بـر آتــش بـرای تـو از خـيمه ها بپـرس كه پـروانه زاده ام چون ابـر آب می شـدم از آفـتـاب شـام تـا ذره ای خــلـل نــرســد بـر اراده ام
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسین علیه السلام
بـوی دود ربـنـایـی سـوخـتــه می وزد در خـیمه هایی سوخته دیده ام در قاب زنجـیری سیاه عـکـس های کـربلایی سوخـته یک نفـر دارد میان کـعـبه اش می نـهـد سنگ بـنـایی سـوخته آه ای دریـای بی احـساس آی آب می خواهد صدایی سـوخته کشتی ایی افتاده درامواج دود در کـنـارش ناخـدایی سـوخته کـاروان شـعـلـه دارد می رود در پی اش دامان و پایی سوخته در پی عـمامـه ای خاکـسترین می رود آل عــبـایـی سـوخـتـه آی جـبــرائـیل بالـت را بـپای هست این غار حرایی سوخته
: امتیاز
|
ازدواج پیامبر و حضرت خدیجه سلام الله علیها
بِین مـادرها مـقـام بـرتـری دارد خـدیجه زانکه چون زهرای اطهر، دختری دارد خدیجه جای دارد گر کند فخـریه بر زنهای دنیا چونکه مانند محمد شوهری دارد خدیجه از زنان انبـیاء در شوکت و جـاه جلالت روز محشر هم مقام بهتری دارد خدیجه اولین بانوی اسلام است او کز لطف یزدان زیب دامان حیا خوش گوهری دارد خدیجه داده درس حق پرستی را عجب برخلق عالم بر سر از عفت مبارک افسری دارد خدیجه غـم ندارد گر ندارد روز تنهایی انـیـسی در رحم خود مونس نیکوتری دارد خدیجه گر گذشت از مکنت دنیا ندارد غصه زیرا همچو پیغمبر به دنیا همسری دارد خدیجه غیر راه حق نپوید غیر حرف حق نگوید همچو ختم الانبیا چون رهبری دارد خدیجه چشم خسرو و روز محشر هست برلطف وعطایش چونکه جود بی حساب و وافری دارد خدیجه
: امتیاز
|
مدح پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
دارد غزل به عـشـق تو آغــاز می شود مـثـل گـلـی که با نـفـستت بــاز می شود می بـارد آسـمـان غــزل پـوش بیت هـام هر مصرعی مسـافـر یک راز می شود اســرار عــاشـقــانــۀ رنــدان روزگــار در صحـن چشم های تو ابـراز می شود حاجت به عقل و بیّـنه و احتجاج نیست در آیـه هـای زلـف تو اعجــاز می شود پــایـان راه آتــش ســوزان دوزخ اسـت وقتی که از مسیـر تو اعراض می شود وقـتی هــوا هــوای تو باشد فـقـط بـلـی پـاسـخ بـه استـخــارۀ پــرواز می شــود نامت محمد است و در اعـمـاق میـم تو بـاران و عشق و قـافـیــه آغاز می شود
: امتیاز
|
زبانحال حضرت قاسم با سید الشهدا علیه السلام
به شوق همرهیات کربلا نشین شدهام میان دُردکشان تو بهتـــرین شـــــــدهام مرا مجوی که چـیزی ز من نمــییابی که با طهارت این خاکها عجین شدهام بیا و پیــرهنــــم را ز خــاکها بــردار اسیر پنجۀ صد گرگ در کمین شــدهام ببر به درد و بــلایـت ســلام قاســم را که بین حلقهی انگشترش نگـین شدهام به زیر شیهۀ اسبان صدای من گـم شد همین یـتـیم شکسته نفس، همیـن شدهام مرا به دیدهی یک آسـمــان نگــاه کنید کـنون که هــمنفس چند نقطهچین شدهام مـیـان هــر دهـــهی اوّل مــحــرّم تــو دلم خوش است اگر شام پنجمین شـدهام
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسین علیه السلام
اين چـشـمها براي كه تـبخـير مـيشـود؟ اين حـلـقهها براي چه زنجـير ميشـود؟ پـيـراهــن مــحــرم مـــــن را بـيـاوريــد دارد زمـان هـيــأت من ديـر ميشـــــود با روضــه حـسـيـن نـفـس تـازه ميكـنـم وقتي هـوای شهر نـفـس گــيـر ميشـــود مـيآيــم از كـدورت و اشـك عــزای تـو سرچـشمه طـهـارت تـصـويـر مـيشــود من دسـتـمـال گريه خــود را نـشـســتهام چون آب هم به نـام تو تـطهـيـر مـيشود اشك تو تا هميشه جوان ميچـكد حسـين چشم من است اينكه چنين پـيـر ميشــود من تازه تـشـنه ميشـوم و گـريه مـيكنم وقتي زگــريـه چشم همه سير ميشــــود ايـمـان به دست مـعـجــزه غـم بـيـاوريـد پيغمبـری كـه بـاعـث تـكـفـيـر مـيشــود اين قـطـره نـيـست آيـنـه توسـت يا عـلی در اشك ما حـسين تو تـكـثـير ميشـــود
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب با سر مطهر سیدالشهدا علیهالسلام
می سـوزم و نمـانـده مرا راه دیگری آری فـرشتـه ام که نـدارم دگـر پـری سنگین شده عـبور نفس های خسته ام انگار بین سینـۀ من رفـتـه خـنـجـری من مـی چشم مقـابـل ابروی زخـم تو بی رحمی و جسارت دست ستمگری
: امتیاز
|
شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام
تیر نـگذاشت که یک جـمـله به آخر برسد هیچ کس حدس نمی زد که چنین سر برسد پدرش چیز زیادی که نمی خواست فرات یک دو قطره ضرری داشت به اصغر برسد خوب شدعرش، همه خون گلو را برداشت حیف خون نیست بر این خاک ستمگر برسد خون حیدربه رگش درتب و تاب است ولی بـگـذاریــد بــه سـن عــلی اکــبــر بـرســد شعـلـه ور می شود این داغ دوباره وقتـی شیــر در سـیـنۀ بــی کـودک مـادر بــرسد زیر خـورشید نشسته به خـودش می گوید تـیر نگذاست که یک جمله به آخـر برسد
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام
گوش تا گوش تو ای غنچه گلستان شده است آب آب لب تــو بــانـی بــاران شــده اســت خون حــلـق تــو نـرفـتــه نـفـست بنـد آمد که به یک چشم زدن جسم تو بی جان شده است از زمین میرود این بار به سمت ملکوت قطره هایی که پر از باده عـرفـان شده است تو که سیـراب شدی تــازه دلم می سوزد از همین خشکی زخمی که نمایان شده است تـو بـه انــدازهٔ خــون پـدرت مـظلـومـی غصه ات بر جگرم داغ دو چندان شده است مادرت بند دلش بسته به گیسـوی تو بود مادرت چشم به راه است وپریشان شده است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت علی اصغر علیه السلام
دیگر به آسمان تو جز من ستــاره نیست میدان ببر که فرصت وصلم دوباره نیست شمشیر تـیـز من لب عـطـشـان من بــود کور آن دلی که از غم من پاره پاره نیست با خــون من بـیــا ز عزای حسن بـرون "در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست" ابلاغ کن رسالت خـود در غــدیر خـون پرده ز حلق من بگـشــا هیچ چــاره نیست هیـهـات! بـهــر آب بـــود نــاله عــلـی؟ بعد ازعـمــو به سوی فراتــم نظاره نیست در گــوش من ربـابـه زمان وداع گفت :جای تو یا عــلــی به خدا گـاهــواره نیست طاقت نــداشتــم که ببـینم پس از تو من در گوش های خواهر من گـوشواره نیست
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
شکسته پشت غم از بار غصه های رباب از آن زمان که شنیده است ماجرای رباب به سوز سینۀ گهواره، داغ غم زده است شـــرار زخــم دلِ خـــونِ لای لایِ ربـاب وتـــار صـوتـی آتـش گرفــتـه می فهمد که آمــده چـه بــلایــی ســر صدای ربـاب به جان گریۀ شش ماهه روی دست حسین کسی نریخته اشـکــی مـگر به پـای رباب قنوت صبـر گـرفـتــه برای حـلـق عـلی خــدا کند به اجــابت رســـد دعـای ربـاب و نــاگـهـان پــر و بال فرشته ها تر شـد به خـــون کشته ی مظلوم کــربلای رباب "رقیه "آمـده از یک فــرشتــه می پرسد پــیــام تـسـلـیــت آورده ای بــرای رباب؟ و فکر می کنم آب فـرات، گِل شده است که ریخته به سرش خاک، درعزای رباب خــدا بــه داد دل خـــاطــرات او بـرسـد چــه می کـشـنـد خـیـالات انــزوای رباب
: امتیاز
|
زبانحال حضرت علی اصغر علیهالسلام قبل از شهادت
کـنون که حسـرت پـرواز فـرصتـم داده بـرای بـوسـه ات ای تـیـر هـسـتـم آمـاده گمان مبرکه علی رفت ومادرش هم رفت مـرا ربـاب بـرای هـمــیــن زمـان زاده بـرای بــوسـه زدن بر گـلوی پـارهٔ مـن تـمـام عـرش خـدا هم به سـجـده افـتـاده کسی ندیـده کـبـوتـر شـبـیه من ایـن قـدر که نوع پر زدنش سـاده، رفتـنـش سـاده نـمـاز عــاشقـیَم را در آسـمـان خـوانـدم کـه دسـت هـای پــدر بـوده انـد ســجّــاده
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
قـنـداقـه رفـت بـالا، بـالاتـر از همیـشـه دیـدنـد مه درآمـد، زیـبـاتـر از هـمیـشـه این گرگ سنگ دل را، ای كاش ره بگیرند زوزه كـشـان دویـده، بُـرّاتـر از همیـشـه بـاران خـون گـرفـته، پهـنای كـربـلا را صحرا به جوش آمد، دریا تر از همیشه مثل عروسك خواب، آرام و بی صدا بود بـین عـبـای مـردی، بـابـاتـر از همیـشه با قـطره های خـونش، بر آسمان نـوشته "جـانم فـدات بابا! "خـوانـا تـر از همـیشه حالا عروس زهـرا، با افـتخـار میگفت زینب! ببـین شدم من زهـراتر ازهمیشه وقتی به خاك میكرد یاقوت آخـرش را احساس كرد تنهاست، تنهاتر از هـمیشه گنجی كه كرد پنهان، امروز آشكار است در چـشـم های شیـعه، پیداتـر از همـیشه
: امتیاز
|
شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
این قب قب تو نـاز به تـفـسیـر می کـشد لب لب مکن که این جگـرم تیر می کشد پـنجه مکـش به سـیـنه تـف دیده کـویـر ناخن مگر ز سیـنه کـمی شیـر می کـشد در کودکی چه محشری درعشق کرده ای؟ حسرت به عـاشـقـی تو هر پیـر می کشد هر کس قـدم به سیـر مـقـامات تو نـهـد کارش در این دیـار به تکـفـیـر می کشد گـویـا شنـیده شـد که خـدا هم ز داغ تو در عـرش نـالـه هـای فـراگـیـر می کـشد بـا آن کــه دیـر آمـدم بــالای قـــبـر تـو دیـدم پـدر ز حـنـجـر تو تــیـر می کـشد این جـسـم غـرق خون تو و حالت پـدر آن ماجرای کوچـه به تـصـویر می کشد چـشمان باز و حنـجـره ریش ریش تـو حـال دل ربـاب بـه تــحـریــر می کـشـد دیـده بـبـنـد تــا کـه نـبـیـنـی عـدوی تـو نـامـوس خـانـواده به زنـجـیـر می کـشـد
: امتیاز
|